ترجمه كتاب بحث حول المهدی

مشخصات کتاب

عنوان و نام پدیدآور:بحث حول المهدی /محمد باقر الصدر، 1979–1931؛ تحقیقق و تعلیق عبدالجابر شراره

مترجم: حجة الاسلام مصطفی شفیعی

مشخصات نشر: بیروت : الغدیر،1997م . = 1417ق . = 1376.

مشخصات ظاهری: ص 111

وضعیت فهرست نویسی: فهرست نویسسی قبلی

یادداشت: چاپ دوم

یادداشت: کتابنامه : ص . 107 - 103؛ همچنی به صورت زیرنویس

موضوع: مهدویت

موضوع: م ح م د بن حسن (عج )، امام دوازدهم ، 255 ق .

شناسه افزوده: شراره ، عبدالجبار، محقق ، Shararah, Abd al - Jabbar Hamad Husayn

رده بندی کنگره: BP224 /ص 4ب 3 1376

شماره کتابشناسی ملی: م 81-23077

سخن ناشر

متن حاضر ترجمه كتاب بحث حول المهدی آیت الله شهید سید محمدباقر صدر است كه چندی پیش با مقدمه و تحقیق آقای دكتر عبدالجبار شراره منتشر شده است.

شهید صدر در كتاب مزبور به روش عقلی به شبهات و پرسش هایی كه درباره شخصیت مهدی موعود، علیه السلام، و قیام جهانی آن حضرت مطرح می شود، پاسخ داده اند. و شاید بتوان گفت كه از این نظر كتاب یادشده حائز اهمیت بسیار بوده و بنیانگذار شیوه ای نو در موضوع مهدویت و منجی گرایی است.

اگرچه این كتاب پیش از این نیز ترجمه و منتشر شده است، اما به دلیل اینكه چاپ جدید این كتاب با مقدمه و تحقیقی در خور و شایسته همراه است، بر آن شدیم كه برای استفاده همه دوستداران موعود بار دیگر به ترجمه و عرضه این كتاب بپردازیم.

در اینجا لازم می دانیم كه از آقای دكتر عبدالجبار شراره كه به ما اجازه ترجمه و انتشار این كتاب را دادند و همچنین برادر عزیز حجة الاسلام مصطفی شفیعی كه زحمت ترجمه آن را بر عهده گرفتند، تشكر كنیم.

مقدمه محقق

اعتقاد به امام منتظر: حضرت مهدی موعود، علیه السلام، مساءله ای بنیادین در باور مسلمانان است و این موضوع از زمانی كه پیامبر اكرم، صلی الله علیه و آله، مژده وجود ایشان را داد، ذهن آنان را به خود مشغول داشته است. آن حضرت در مناسبتهای مختلف و در روایات فراوان كه به مرز تواتر می رسد، تاكید به ظهور مهدی، علیه السلام، در آخرالزمان كرده اند؛ به گونه ای كه عقیده به وی از ضروریات دین اسلام گشته است.

در عین حال در گذشته و

حال كسانی این مسأله را در مورد انكار و تردید قرار داده اند. كسانی كه یا تحت تأثیر تفكر مادیگری و یا دچار تعصب فرقه ای بوده اند و یا از صدها روایت كه در كتابهای حدیث (صحاح، مسانید و سنن) از طریق شیعه و سنی رسیده، بی خبرند.

علما و دانشمندان گذشته و معاصر دهها كتاب در اثبات این مساءله گردآورده اند و مقالات تحقیقی بسیاری در این زمینه نگاشته اند كه همگی در بر دارنده دلایل معتبر و استدلال های متقن بر وجود مهدی، علیه السلام، و درستی این قضیه اند، به طوری كه سزاوار نیست یك مسلمان معتقد كه گفته پیامبر را قبول دارد، در آن تردید كند.

این عقیده در میان امت اسلام چنان رسوخ یافت كه برخی از سودجویان و فرصت طلبان آن را مغتنم شمرده و ادعای مهدویت كردند ولی بزودی رسوا و مفتضح شدند، همانگونه كه مدعیان رسالت و پیامبری همگی رسوا شدند.

دكتر احمد امین در كتاب المهدویة فی الاسلام، ادعای مهدویت از جانب فرصت طلبان را دلیلی بر مخدوش بودن اعتقاد به مهدی، علیه السلام، و تردید در اصالت آن قلمداد كرده است در حالی كه قضیه كاملا برعكس است و این ادعاها دلالت می كند كه مدعیان، از یك حقیقت موجود در باور مردم، بهره برداری می كنند. از سوی دیگر اگر ادعا اصل قضیه را باطل كند، لازمه اش این است كه پیامبری هم باطل باشد، چون مدعیان پیامبری هم زیاد بوده اند.

شگفت انگیزتر اینكه برخی از مدعیان دانش و معرفت در گذشته و حال به مشوش ساختن اذهان امت اسلامی و ایجاد شك و تردید

پرداخته اند و البته علت آن ناتوانی فكری نسبت به درك اسرار و اهداف عالی این عقیده و یا دیگر جهات بوده است از آن جمله در عصر حاضر می توان از خاورشناسان و همفكرانشان نام برد. كسانی چون: گولدزیهر، فلهاوزن، فان فلوتن، مك دونالد، برناردلویس، مونتگمری وات، ماسینیون و برخی از مسلمانانی كه (به تبع گرایشهای روشنفكرانه) دنباله رو فكری ایشان اند و راه آنان را در ایجاد شبهه و شك و تردید نسبت به معتقدات اسلامی و آنچه در قرآن و سنت آمده است می پیمایند.

وهابیان و همفكرانشان نیز در میان شیعه و سنی از آنان تبعیت كرده و به ایجاد شبهه در وجود حضرت مهدی، علیه السلام، پرداخته اند، اما هیچ یك دلیل معتبری برای علت انكار خویش ندارند بلكه در مقابل دلایل زیادی وجود دارد كه ثابت می كند عقیده به مهدی، علیه السلام، درست است. زیرا همان طور كه گذشت در این زمینه تواتر وجود دارد و این تواتر را بسیاری نقل كرده اند، از جمله برزنجی در كتاب الاشاعة لاءشراطالساعة و شوكانی در كتاب التوضیح كه بعدا خواهد آمد.

شگفت اینكه منكران این عقیده در انكار خود به همان دلایلی تمسك جسته اند كه منكران اخبار غیبی به آن متوسل می شوند، اخباری كه در قرآن آمده و یا پیامبر اسلام به آن اشاره كرده است؛ مانند انكار قضیه اسراء و معراج.

اندكی تأمل در اشكالاتی كه منكران گرفته اند و مسائل پراكنده ای كه پراكنده گویانی نظیر سائح و قصیمی و دیگرانی از این قبیل مطرح می كنند نشان می دهد كه آنان در برخورد با این مساءله مهم ساده

اندیشی كرده و با تكرار آنچه كه دیگران قبلا گفته بودند، روشی نادرست در پیش گرفته اند.

این افراد از علم دوراند و آشنایی با علم حدیث از نظر روایت (چه كسی گفته ؟) و درایت (چه می گوید؟) ندارند. اینان از واقعیات تاریخی بی اطلاع اند و با حقایق سر دشمنی دارند. با خواندن مطالب آنها می توان به سطحی نگری و روش نادرستشان در برخورد با این مساءله مهم پی برد

از این رو، شهید صدر با روش جدید علمی به بحث و گفتگو درباره این مساءله می پردازد، به اخبار صحیح و دلایل عقلی استدلال می جوید و با دقت كامل مسائل را حلاجی می كند. تا آنجا كه ما اطلاع داریم، در این زمینه هیچ كس جز ایشان با این روش و اسلوب مساءله را در مورد پژوهش و بررسی قرار نداده است. این دقت نظر در ادامه مباحث برای خوانندگان عزیز روشن خواهد شد.

بجاست كه در این مقدمه برخی از حقایق و ملاحظات را كه در راستای پژوهش شهید صدر، رحمة الله علیه، موفق به بررسی جدید علمی آن شده ایم تذكر دهیم.

مقدمه شامل دو بحث است:

1- روش شك آوران

منكران امام زمان، علیه السلام، روشی پی می گیرند كه با روش عمومی اسلام در طرح عقاید و گرایشها، سازگار نیست؛ زیرا روش اسلام روشی متكی بر عقل، منطق و فطرت است و از لوازم آن ضرورت ایمان به غیب است. همان كه در قرآن كریم مكررا بدان اشاره شده است و دهها آیه از قرآن كریم از غیب و دعوت به ایمان به غیب از آن ستایش می كند و پرهیزكاران را

كسانی می داند كه ایمان به غیب دارند و می فرماید:

الم ذلك الكتاب لاریب فیه هدی للمتقین الذین یومنون بالغیب.

الف. لام. میم. این است همان كتابی كه در آن هیچ شكی نیست. پرهیزكاران را راهنماست. آنان كه به غیب ایمان می آورند...

و همین طور در حدیث شریف نبوی صدها روایت به گونه های مختلف وجود دارد كه همگی سفارش به ایمان به غیب می كند و آن را جزء جدا نشدنی عقیده می داند.

انسان مأمور به ایمان به غیب است و عذری برای آن ندارد. چه آن را درك كند، چه درك نكند و اسرارش را نفهمد. زیرا این نوع ایمان از لوازم اعتقاد به خداوند متعال و پیامبران اوست، پیامبرانی كه فقط هر چه به ایشان وحی می شد، بازگو می كردند.

ایمان به ملائكه، جن، عذاب قبر، نكیر و منكر، برزخ و دیگر مسائلی كه در قرآن هست یا پیامبر اكرم، صلی الله علیه و آله، بیان فرموده و افراد موثق و امین نقل كرده اند، همگی از این قبیل اند.

بنابراین هر نوع شك ورزیدن نسبت به جریان حضرت مهدی، علیه السلام، به همین انكار اصل تصدیق به غیب مربوط می شود. از این رو منكران اعتقاد به مهدی، علیه السلام، برای گریز از اصل ایمان به غیب و دور كردن خودشان از پیامد این باور به ایجاد شك و تردید در صحت اخبار مربوط به آن حضرت و تضعیف اسناد آنها پرداخته اند. روشی كه ابن خلدون در فصل 52 تاریخ خود كه درباره فاطمیان است در پیش گرفته است. وی روایات مربوط به حضرت مهدی، علیه السلام، را تضعیف كرده و

در عین حال به ظهور آن حضرت در آخرالزمان و صحت برخی از روایات نیز اعتراف كرده است.

شماری از مقلدان هم مانند علی حسین السائح استاد دانشكده الدعوة الاسلامیة در كشور لیبی نیز از ابن خلدون پیروی كرده و در بحث خود با عنوان تراثنا و میزان النقد ضمن پرداختن به مساءله مهدی منتظر به تارهای عنكبوتی كه تنیده ابن خلدون درباره عقیده به مهدی، علیه السلام، است دست یازیده اند. غافل از اینكه آنچه را كه پایگاهی بزرگ تصور كرده و از آنجا قصد پرواز نموده اند سست ترین پایگاه است.

این مخالفان وقتی دریافتند كه نمی توان این همه روایت را كه به طرق مختلف جمع آمده و سند بیشتر آنها صحیح است - چنانكه علمای حدیث ثابت كرده اند - كناری نهاد، سعی كردند افسانه های دروغین درباره مهدی، علیه السلام، را دستاویز قرار دهند كه یكی از آنها داستان سراسر دروغ سرداب است. داستانی كه از نظر معتقدان مهدی، علیه السلام، اصل و اساسی ندارد و علامه امینی - هم این مساءله را بخوبی بررسی كرده و یاوه گویی های مخالفان را درباره موضع شیعه و مراسم منسوب به آنها بافته اند، آشكار كرده است.

در این میان عده ای نیز به تحریك آزمندان و فریفتگان اغراض سیاسی و اجتماعی، پرچمدار اندیشه باطل انكار ولادت مبارك آن حضرت شده اند تا با این كار به مقاصد و بهره مندی های ویژه خود برسند و دیگر تلاشهای مذبوحانه ای كه در تقابل حقایق فراوان نمی توانند عرض اندام كند؛ بویژه در برابر مفهوم احادیث صریح و صحیح.

خلاصه، روش شك آوران چیزی جز اینگونه

توهمات و مغالطه های ناپسند نیست تا چه رسد كه بتوانند با اصول معتبر دینی مقابله كنند.

شاید بی مناسبت نباشد كه ضمن بیان این روش سخنان برخی از معاصران مانند احسان الهی ظهیر، بنداری، سائح و شیعه نماهایی را كه كوركورانه از آنها تقلید كرده اند، بازگو كنیم.

خلاصه دلایلی كه آنها بیان خودشان بدان استناد جسته اند، مسائلی است كه در ذیل می آوریم و سپس ادعاهای ایشان را مورد بررسی قرار خواهیم داد:

1. گفته اند: شیعه بعد از وفات امام حسن عسكری، علیه السلام، دچار سرگردانی و اضطراب شد. بویژه درباره تولد امام مهدی، علیه السلام، یعنی محمدبن الحسن؛ زیرا در روایاتی كه راجع به آن حضرت از ائمه،علیهم السلام، سوال می شود یك نوع نارسایی و ابهام وجود دارد.

2. گفته اند: شیعیان در مساءله امامت پس از وفات امام حسن عسكری، علیه السلام، به چهارده گروه منشعب شدند در صورتی كه اگر جریان امام مهدی، علیه السلام، مساءله ای روشن و مهم و جزیی از مذهب جعفری بود نبایستی در آن اختلاف می شد تا حدی كه به صورت سری و پیچیده باقی بماند.

3. پنداشته اند روایات مربوط به هویت امام مهدی، علیه السلام، ضعیف، ساختگی و اخلاقی است؛ آنها همچنین روایات مربوط به نام مادر، تاریخ ولادت، جریان ولادت و مساءله غیبت و سفیران آن حضرت را دارای اشكال فرض كرده اند.

یكی از این افراد یاوه سرایی های خود را چنین به پایان می برد كه وی امامی را كه وجودش از طرف اهل بیت ثابت شده باشد انكار نمی كند اما نسبت به تولد امام دوازدهم شك دارد؛ زیرا به پندار

او دلایل كافی وجود ندارد یا دلایل موجود برای او بسنده نیست.

وی یادآور شده كه بعید نمی داند خداوند عمر انسانی را طولانی كند چنانكه عمر نوح پیامبر، علیه السلام، را طولانی كرد، با وجود این كه ضرورتی هم نداشت. وی سپس گفته است: در جستجوی دلایلی است تا ثابت كند كه خداوند تعالی این كار را نسبت به شخص دیگری انجام داده است، زیرا نمی شود با قیاس و تشبیه به این مساءله معتقد شد! و سپس گفته است: امام صادق، علیه السلام، قیاس را نسبت به امور جزیی رد می كرد تا چه رسد به امور تاریخی و عقیدتی!!

آنچه ذكر شد خلاصه اشكال هایی است كه وارد كرده اند. ما در رد این اشكالها و در جواب آنها چنین می گوییم:

1. درباره اینكه در هویت حضرت مهدی، علیه السلام، مشكل وجود دارد و اینكه شیعیان دچار سرگردانی شدند؛ باید گفت اگر این سخن آن طور كه مخالفان آن را بزرگ نشان داده اند درست باشد خود دلیلی علیه مخالفان است؛ زیرا علت مشخص نكردن هویت امام و تعمدی كه در پنهان داشتن این مساءله داشته اند دلیل بر وجود امام است كه علت آن ترس از دشمن بوده نه دلیل بر نبودن حضرت، آنچنان كه مخالفان پنداشته اند.

امامان شیعه، علیهم السلام - همچنان كه در روایات هست - نخواسته اند صریحا راجع به حضرت مهدی، علیه السلام، و میلاد مباركش اظهارنظر كنند، چون می دانستند دشمن سرسختانه در تعقیب اوست و مجدانه در كمین نشسته است.

دشمن، جاسوسان را به هر طرف گسیل داشته و هر حركتی را زیر نظر گرفته بود تا

به امام دست یابد و خیال خود را راحت كند و این، پس از آن بود كه یقین پیدا كرده بودند مهدی، علیه السلام، وجود دارد و می دیدند كه امت در انتظار مقدم شریف اوست تا جهان را پر از عدل كند، پس از آنكه پر از ظلم شده باشد.

چگونه می شود امامان، علیهم السلام، تلاش برای حفظ وجود عزیزش نكنند در حالی كه حاكمان ستم پیشه در حق اهل بیت و فرزندان رسول اكرم، صلی الله علیه و آله، آن همه رفتار زشت و نابخردانه روا داشتند؟ آنان را تبعید و زندانی كردند و با تهمت و افترا و سخن چینی های مغرضانه ایشان را به آوارگی و كام مرگ كشاندند. این عین تاریخ است و در كتاب مقاتل الطالبین اصفهانی اعجاب انگیزترین وقایع را در این زمینه می توان خواند.

این رخدادها زمانی روی می داد كه صاحبان قدرت به روایات صحیح و مستندی كه در دست مسلمانان بود آگاهی پیدا كرده بودند؛ روایاتی كه درباره مهدی، علیه السلام، بود و او را از اهل بیت طاهرین و نسل فاطمه و از فرزندان حسین، علیهم السلام، به گونه ای مشخص معرفی می كرد و مژده ظهورش را می داد تا زمین را پر از عدل و داد كند.

حاكمان ستمگر پس از آگاهی از این روایات احساس كرده بودند كه بزودی كاخهایشان فرو خواهد ریخت و همین احساس بود كه باعث شد وقتی قدرت حاكم خبر وفات امام حسن عسكری، علیه السلام، را می شنود دست به كار شده و مرتكب چنان اعمالی شود. غلبه ترس از حضور امام مهدی، علیه السلام، آنها

را به انجام كارهای عجیبی وا می داشت؛ زیرا اگر آنها به وجود امام دوازدهم حجة ابن الحسن به عنوان امام موعود، علیه السلام، باور نداشتند؛ این برخوردها وجهی نداشت.

آنها این باور را از اخبار متواتری كه شیعه و سنی نقل كرده اند، گرفته بودند.

از این رو بود كه فورا به خانه امام عسكری، علیه السلام، شتافتند و برنامه ویژه ای اجرا كردند. یعنی ابتدا به جستجوی وسیع و دقیق پرداختند و سپس همه كنیزكان امام را و زندانی و معاینه كردند.

همه این تلاشها مذبوحانه در راستای دست یافتن به امام بود كه البته این كارها از ایشان عجیب نبود؛ زیرا در گذشته نیز حاكمان ستمگر چنین اعمالی انجام داده بودند و قرآن كریم داستان فرعون و تلاش او را برای دست یافتن به موسی پیامبر، علیه السلام، برای ما نقل كرده و اینكه چگونه خداوند موسی، علیه السلام، را از مكر (فرعون) رهایی بخشید.

از آنچه گفته شد علت این كه امام صادق، علیه السلام، هویت مهدی، علیه السلام، و ویژگی هایش را پنهان می كرد روشن می شود.

بی تردید اوضاع و احوالی كه درباره مساءله وجود حضرت مهدی، علیه السلام، و ولادت ایشان پیش آمده بود همراه با سختگیری ها، نیرنگها و تبلیغات قدرت حاكم همه و همه زمینه ساز حیرت و سرگردانی مردم شده بود و این یك امر طبیعی است كه شرایط خاص موجب تحیر شود.

حتی در روایات امامان، علیهم السلام، به وقوع این سرگردانی، فتنه و اختلاف اشاره شده است چنانكه ابن بابویه قمی (م 381 ق.) در كتاب التبصره من الحیرة و شیخ نعمانی (م 360 ق.) در باب دوازدهم

كتاب الغیبة نقل كرده اند.

2. می گویند: روایات، ضعیف و ساختگی اند. اما باید دید آیا اینها بین ضعیف و ساختگی فرقی قائل اند یا نه ؟ جای این پرسش باقی است كه چرا و با چه هدفی ناجوانمردانه مساءله وجود حضرت حجت را كه با روایات صحیح ثابت شده است با برخی از روایات درباره حادثه ولادت در هم آمیخته اند؟ زیرا روایات مهدی فقط در كتب شیعه نقل نشده راویان همگی اهل تشیع نبوده اند بلكه كتابهای صحاح، مسانید و جوامع معتبر حدیثی مانند صحیح ابی داود و صحیح الخباری و شرحهای آن و مسند احمدبن حنبل و جامع طبرانی نیز همه اینها را نقل كرده اند، سیوطی (م 911 ق.) نیز در كتاب العرف الوردی همه را از طرق مختلف گرد آورده است.

برزنجی (م 1103 ق.) در كتاب الاشاعة و شوكانی (م 1250 ق.) در كتاب التوضیح گفته اند كه این روایات متواتر است و از معاصران نیز شیخ منصور علی ناصف در كتاب غایة المأمول این تواتر را نقل كرده است.

در حقیقت این شكاكان ابله، بابخردانه روایاتی را كه از نظر همه مسلمانان چه شیعه و چه سنی، صحیح و متواتر است ساختگی و جعلی می دانند و بدینگونه جاهلانه آنچه را كه راویان نقل كرده اند اعم از حوادث تاریخی، آرای مذاهب و نامهای خاص همه را زیر سوال می برند.

3. برخی برای انكار وجود امام مهدی، علیه السلام، و ولادت آن حضرت چنین استدلال كرده اند كه شیعیان پس از وفات امام حسن عسكری، علیه السلام، درباره مهدی، اختلاف حاصل كرده و به هفده گروه - به گمان آنها-

تقسیم شده اند و سپس چنین نتیجه گیری كرده اند كه این اختلاف و انشعاب دلیل بر نبودن امام است.

بد نیست در همین جا اشاره ای داشته باشیم به اینكه اختلاف نظر درباره یك موضوع یا یك شخص الزاما مستلزم پاك كردن صورت مساءله نیست، چرا كه اگر با این منطق استدلال كنیم قطعا هیچ عقیده ای و هیچ دینی وجود نخواهد داشت و سنگ روی سنگ بند نخواهد شد.

اختلاف همیشه و در همه جا وجود داشته و دارد، در اعتقادات، مسائل تاریخی، حوادث روزمره، امور شخصی و حتی امور جزیی، بسیار دیده شده است كه یك فرقه به فرقه ها و دسته های گوناگون با جهت گیریها و نظریات مختلف تقسیم شده است؛ مانند: معتزلیان، خوارج، اشعریان و...از این گذشته، روایت مشهوری را اهل حدیث از پیامبر، صلی الله علیه و آله، نقل كرده اند كه می فرماید:

امت من به هفتاد و سه گروه تقسیم می شوند.

باید پرسید محور این اختلاف چیست ؟ و آیا چون در مساءله اختلاف نظر وجود دارد باید خود مساءله را نفی و انكار كنیم!؟ اگر این منطق درست باشد كه هیچ عقیده ای باقی نمی ماند و هیچ كاری درست در نمی آید؛ چون در مسائل، اختلاف و انشعاب وجود دارد.

و باز هم باید پرسید كه این گروههایی از شیعه كه به زعم آنان بعد از وفات امام حسن عسكری، علیه السلام، پیدا شدند، كدامند؟ اسمشان چیست ؟ رهبرانشان كیان اند؟ و...

شهرستانی، محمدبن عبدالكریم (م 548 ق.) در كتاب الملل و النحل گفته است:

كسانی كه معتقد به امامت امام حسن عسكری علیه السلام، بودند پس از مرگ وی،

یازده گروه شدند كه اسامی آنها معروف نیست ولی ما حرفهای آنها را ذكر می كنیم...

شهرستانی نام این فرقه ها را نمی داند و رهبران آنها را نمی شناسد اما باز هم می گوید یازده فرقه هستند. ولی مقلدان دروغگوی او مانند احسان الهی و پیروانش، تعداد فرقه ها را بدون نام و نشان بیشتر از آن ذكر كرده و حتی یكی از این افراد رسوا تعداد آنها را به هفده گروه رسانده است!!

این فرقه ها همگی ساخته و پرداخته ذهن آنان است، چرا كه هیچ یك از این دروغ پردازان نه تنها نامی از رهبران و رجال معروف این هفده فرقه نبرده اند بلكه جرأت نكرده اند، كه اشاره ای به زمان و مكان زندگی این گروهها داشته باشند.

در اینجا مناسب است حاشیه ای را كه علامه عبدالحسین شرف الدین در كتاب الفصول المهمة درباره این دروغی كه شهرستانی در كتابش آورده است نقل می كنیم. وی می نویسد:

ای كاش ایشان حرفهایی را كه از این فرقه ها نقل می كند با ذكر نام كتاب یا شخصی مستند می كرد! یا حداقل یكی از مكان هایی را كه در آن زندگی می كردند و یا زمانی را كه در آن می زیسته اند و یا حتی نام این فرقه ها را ذكر می كرد. شما را به خدا قسم تا كنون دیده اید كه گروههایی با هم بجنگند و یا مكتبی را می شناسید كه آرا و نظریاتش مورد نقد و بررسی باشد ولی كسی نه زنده از مرده شان خبری نداشته باشد و نام و نشانی از آنها موجود نباشد؟!

گویا اخیرا یكی از

آنها به اشتباه خود پی برده و گفته است:

من امامی را كه از اهل بیت، علیهم السلام، باشد و وجودش ثابت شده باشد انكار نمی كنم، البته برای من نسبت به ولادت امام دوازدهم فقط شك حاصل شده است.

او در ادامه مدعی شده كه علت این شك در دست نبودن دلایل كافی و یا قانع كننده نبودن دلایل موجود است!!

اما در اینجا این پرسش مطرح است كه اینها در جستجوی چه نوع دلیلی هستند؟ آیا دلیلی قوی تر از اتفاق جماعت دانشمندان امت و راویان موثق، در مورد ولادت امام حجة بن الحسن العسكری، علیهما السلام، وجود دارد؟ چون برای اثبات این موارد، هیچ چیز مثل خبر صحیح، شواهد فراوان و وجود قرائن و مویدات عقلی و منطقی، نیست و در این زمینه همه اینها موجود است.

بی مناسبت نیست كه در اینجا به آنچه كه ثامر العمیدی در جزء اول كتاب خود به نام دفاع عن الكافی اثبات كرده است، اشاره می كنیم. وی ولادت امام و بقای وجود آن حضرت را از طریق روایات و احادیث صحیح و نقل های متواتر تاریخی اثبات كرده و اعترافات و اقرارهای فقیهان، محدثان، مفسران، مورخان، پژوهشگران، ادیبان و نویسندگان اهل سنت و جماعت را درباره ولادت حضرت مهدی، علیه السلام، آورده است.

نویسنده یادشده از آغاز قرن چهارم هجری شروع كرده و از افرادی مثل رویانی (م 307 ق.) در كتاب المسند، سهل بن عبدللّه بخاری (م 341 ق.) در كتاب سرالسلسلة العلویة و خوارزمی (م 387 ق.) در كتاب مفاتیح العلوم (چاپ لیدن 1895 م) اسم برده است.

وی اعترافات رجال قرن پنجم تا قرن چهاردهم را نیز

ذكر كرده است.

از آن جمله اند:

- ابونعیم اصفهانی (م 430 ق.) در كتاب الاربعین حدیثا؛

- یحیی بن سلامه خضفكی شافعی (م 568 ق.) آنچنان كه در كتاب تذكرة الخواص ابن جوزی آمده است؛

- محی الدین بن عربی (م 638 ق.) در كتاب الفتوحات المكیة، آنچنان كه شعرانی در كتاب الیواقیت نقل كرده است.

- ابوالفداء اسماعیل بن علی (م 732 ق.) در كتاب المختصر فی اءخبار البشر؛

- ابن صباغ مالكی (م 855 ق.) در كتاب الفصول المهمة؛

- جلال الدین سیوطی (م 911 ق.) در كتاب احیاء المیت؛

- ابن طولون حنفی مورخ دمشقی (م 953 ق.) در كتاب الائمة الاثنا عشر؛

- احمدبن یوسف العباس قرمانی حنفی (م 1019 ق.) در كتاب اخبار الدول؛

- شبروای شافعی (م 1171 ق.) در كتاب الاتحاف بحب الاشراف؛

- محمد امین سویدی (م 1246 ق.) در كتاب سبائك الذهب؛

- و بالاخره زركلی (م 1396 ق.) در كتاب الاعلام.

آیا این همه روایت، نقل قول و شاهد برای اثبات وجود و ولادت یك شخص كافی نیست ؟ در غیر این صورت باید در همه رویدادهای گذشته، شخصیت های علمی و تاریخی و آنچه گذشته های دور و نزدیك اتفاق افتاده است شك كنیم. یعنی وضعیتی كه در آن هیچ چیز پابرجا نخواهد ماند.

حال باید پرسید: آیا این وضعیت، پژوهشگران تازه به دوران رسیده ای مانند اینها را خشنود می كند؟

اما اگر بخواهید مساءله را از نظر عقلی مورد بررسی قرار دهید، این كتاب؛ یعنی پژوهشی درباره امام مهدی، علیه السلام، نوشته شهید صدر، رحمة الله علیه، مناسب ترین كتاب است. این كتاب از هر نظر مفید و كامل است و برهانی قاطع و دلیلی محكم

برای كسانی است كه می اندیشند و تعقل می كنند و به گفته ها و بافته های كسانی كه به دنبال اهداف خاصی هستند یا مغالطه می كنند مثل ظهیر و بنداری و دیگران توجهی ندارند.

شاید برای نمونه ذكر یكی از مغالطه های آنان، برای آشنا شدن خوانندگان عزیز بد نباشد. اینها می گویند:

بعید می دانیم كه خداوند عمر یك انسان را طولانی كند... ولی عقیده به وقوع این مورد، از راه قیاس درست نیست. امام صادق هم قیاس را در فروع جایز نمی دانست، چه رسد به مسائل تاریخی و عقیدتی!

اینان نمی دانند كه قیاس در اینگونه موارد جایز است. یعنی در مواردی كه انسان راهی برای درك مساءله ندارد از نظر اهل منطق و صاحب نظران قیاس و تشبیه دلیلی معتبر و اسلوبی علمی و منهجی قرآنی است.

خداوند می فرماید:

ویضرب الله الامثال للناس

خدا برای مردم مثلها می آورد...

همچنین سخن منكران معاد را كه مساءله ای اعتقادی است نقل می كند و پاسخ می دهد:

و ضرب مثلا و نسی خلقه قال من یحیی العظام و هی رمیم قل یحییها الذی انشاءها اول مرة... در حالی كه آفرینش خود را از یاد برده است، برای ما مثل می زند كه چه كسی این استخوانهای پوسیده را زنده می كند؟ بگو: كسی آنها را زنده می كند كه در آغاز بیافریده است....

ملاحظه می كنید كه این تازه به دوران رسیده ها چگونه از منهج علمی و قرآنی دوری می جویند و فرقی میان قیاس در حكم شرعی كه جایز نیست (چون علت حكم شارع، احراز نشده است و نمی شود آن را تعمیم داد) با

قیاسی كه در موارد عقلی به كار گرفته می شود و هیچ اشكالی ندارد، نمی گذارند.

خلاصه اینكه كسانی كه روش ایجاد شك را پی گرفته اند، هیچ دلیل و برهان و سند علمی یا تاریخی قابل قبول و منطقی برای انكار خود، در دست ندارند. همه اینها گمان، وهم، حدس و فرضیه است كه در برابر ادله و برهان های محكم روایی، تاریخی و عقلی رنگ می بازند. همان طور كه طرفداران ولادت حضرت مهدی، علیه السلام، و بقای وجود شریفش اثبات كرده اند.

روایاتی كه در زمینه ولادت آن حضرت است و از جهانی نیز با هم اختلاف دارند زیانی به اصل قضیه نمی رساند. مساءله ای است كه مخالفان خواسته اند با تمسك بدان به صورتی غیرواقع بینانه از آن بهره جویند و اذهان را نسبت به ولادت مشوش سازند.

تولد آن حضرت مثل همه ولادت ها از راه معمولی كه همان شهادت قابله است به اثبات رسیده، آن هم شهادت قابله ای مانند حكیمه دختر امام جواد، علیه السلام، و عمه امام عسكری، علیه السلام، كه روایت ایشان با اسناد معتبر صحیح است.

حال اگر در اینجا روایات مختلف باشد چه درباره ازدواج امام حسن عسكری، علیه السلام، با نرجس مادر حضرت مهدی، علیه السلام، یا درباره اسم مادر آن حضرت یا درباره ولادت آن حضرت و مسائل مربوط به آن و یا اختلافی كه درباره تاریخ ولادت ایشان هست، هر چه باشد مشهور بنا بر نقل راویان موثق شیعه و سنی این است كه ولادت آن حضرت روز پانزدهم شعبان به سال 255 ق. اتفاق افتاده است. مادرش نرجس كنیزی بود كه نزد

یكی از خواهران امام هادی، علیه السلام، به سر می برد و امام عسكری، علیه السلام، از او خواستگاری و با وی ازدواج می كند. نرجس خاتون از او امام مهدی، علیه السلام، را به دنیا می آورد.

این آن چیزی است كه امام عسكری، علیه السلام، با سند صحیح كه در آن هیچ خدشه ای نیست، تصریح كرده است.

حضرت امام عسكری، علیه السلام، نیز یاران و شیعیان خود را به آن مولود مبارك بشارت داده و او را به عنوان جانشین و حجت موعود، و امام بعد از خود معرفی كرده است.

شایان ذكر است كه روش منكران مساءله حضرت مهدی، علیه السلام، همان است كه خاورشناسان برای اشكال تراشی به اعتقادات اسلامی و پیامبری حضرت محمد، صلی اللّه علیه و آله، و احكام و مفاهیم قرآنی به كار می بردند.

آربری كه خاورشناسان منصفی است درباره این روش می گوید:

در این روش عبارتها را از سیاق خود جدا و سپس تجزیه و تحلیل سطحی می كنند و...

علاوه بر این آنها مغالطه می كنند و از راه و روش بحث دور می افتند.

مثلا ارجاع نادرست به مصادر می دهند یا در نسبت آراء دستكاری كرده و به دروغ متوسل می شوند. گاهی نیز برای به اشتباه انداختن فرد عبارتهای زیادی می آورند و سپس مصادر را در یك جا ذكر می كنند.

از همه بدتر اینكه آنان - با سطحی نگری خاص خود - فهم ساده خود، از برخی مسائل را همان رأی و نظری می دانند كه آن مذهب یا جماعت دارند و سپس برای اینكه حرف خود را به كرسی بنشانند تلاش می كنند تا

شواهدی گرد آورند و آن را بزور با عقاید خود تطبیق دهند. در حالی كه نه آن مذهب چنین گفته و نه حرف قابل قبولی است.

باز هم بر خود لازم می دانم مسأله مهمی را كه علامه محمدتقی حكیم در كتاب خود به نام اصول العامة للفقه المقارن آورده است، یادآوری كنم؛ ایشان نوشته اند:

مجتهدان شیعه اجازه نمی دهند یك رأی كه مولود اجتهاد شخصی است به عنوان كل مذهب، نسبت داده شود. خواه این نظر فقهی یا اصولی و یا حدیثی باشد؛ هر مجتهدی مسؤول نظر خود است و آنچه از ضروریات مذهب است، نسبت آن - به صورت مطلق - درست است.

از این رو عمومیت بخشیدن به یك نظر اجتهادی تا مورد قبول عمومی نباشد و مشهور نشود، سخن گزافی است.

در زمینه های دیگر هم، چنین است. مثلا یكی از مفسران یا اخباریان نظر خاصی قائل شود یا به روایت خاصی استناد كند یا نظریات خاصی داشته باشد و یا حتی اگر نظریه ای را پایه و اساس قرار دهد درست نیست كه به كل مذهب یا جماعت نسبت داده شود، منطقی و صحیح این است كه فقط به خود او نسبت داده شود و این نسبت بدین معناست كه وی بر روایت خاصی متكی بوده است و نیز ضرورت دارد روش خاص روایی شان هم در نظر گرفته شود.

در این صورت بر پژوهشگر لازم است از مجموع آرای فقها و علما، رأی مذهب را به دست آورد؛ رأیی كه از طریق روش عمومی فقها در پذیرش اخبار و روایات به دست آمده باشد. همچنین لازم است كه به آنچه در نزد

علما، مصادر اصلی و اساسی شمرده می شود مراجعه كند.

بدون توجه به این ملاحظات مهم، پژوهشگران در ورطه ای از اشتباهات و گزافه گویی خواهند افتاد و در نتیجه از سوء قصد و تلاش در ایجاد اخلال و وسوسه گری مبرا نخواهند بود. همان كاری كه دائما گذشتگان ایشان مانند خاورشناسان و دشمنان اسلام یا كسانی كه نسبت به اهل بیت،علیهم السلام، و مكتب اصیل ایشان كنیه دارند، انجام داده اند. همان كاری كه احسان الهی ظهیر، جبهان، بنداری و دیگران در گذشته و حال كرده اند.

پس از اثبات مساءله ولادت و وجود مبارك حضرت مهدی، علیه السلام، مطلب دیگری درباره آن حضرت باقی می ماند كه همان ادامه و استمرار وجود مبارك ایشان از زمان غیبت صغری تا قطع نمایندگی و وقوع غیبت كبری است كه خواننده گرامی و پژوهشگر جوینده حق، مطلوب خود را در این زمینه در نوشته صدر، قدس سره، می یابد. وی موضوع را بخوبی توضیح داده و به قدری ادله عقلی، منطقی و علمی ذكر كرده اند كه تشنگان را سیراب می كند و همه اوهام و افسون شك آوران را ذهن ها می زداید.

2- روش موافقان

شهید صدر درباره روش موافقان متذكر این نكته است كه آنان برای اثبات نظر خود از دو روش استفاده كرده اند:

الف) روش روایی

كسانی كه در گذشته و حال درباره حضرت مهدی، علیه السلام، مطلب نوشته اند بسیارند. برخی كتابی مستقل نگاشته و برخی یك فصل یا چند فصل كتاب خود را به آن اختصاص داده اند.

عبدالمحسن عباد در پژوهش خود در مجله الجامعة السلامیة كه در مدینه منوره منتشر می شود بیش از

ده تن از مؤلفان بزرگ اهل سنت را در این زمینه بر می شمارد از جمله: حافظ ابونعیم، سیوطی، حافظ ابن كثیر، علی متقی هندی، صاحب كتاب كنزالعمال، ابن حجر مكی در كتاب القول المختصر فی علامات المهدی المنتظر، مرعی بن یوسف حنبلی در كتاب فوائدالفكر فی ظهورالمهدی المنتظر (به نقل از سفارینی در كتاب لوامع الانوار البهیه، قاضی محمد ابن علی شوكانی در كتاب التوضیح فی تواتر ماجاء فی المهدی المنتظر و الدجال و المسیح و دیگران.

همچنین در میان شیعیان دهها كتاب و رساله در گذشته و حال انتشار یافته است. از جمله كتابهای جدید چنین است: منتخب الاثر فی الامام الثانی عشر از شیخ لطف اللّه صافی گلپایگانی، الزام الناصب فی اثبات الحجة الغائب از شیخ علی یزدی حائری، المهدی الموعود المنتظر عند علماء اهل السنة و الامامیة از شیخ نجم الدین عسكری و الامام المهدی از علی محمد علی دخیل، كه كتابی بسیار جالب است.

این دسته از عالمان در برابر منكران بیشتر به ادله نقلی تكیه كرده و صحت احادیث مهدی را از طریق اهل سنت و شیعه،اثبات كرده اند و همچنین تعدد طرق روایت و كثرت راویان از صحابه و تابعین و تابعین تابعین (از همه فرقه ها و مذاهب اسلامی) را یادآور شده اند.

شیخ عبدالمحسن عباد نقل كرده است كه راویان حدیث مهدی از صحابه بیست و شش تن هستند. و ائمه (اهل سنت) كه احادیث و روایات مهدی را آورده اند؛ شمارشان به سی وهشت تن می رسد كه نامهای ایشان را ذكر می كند كه نامهای ایشان را ذكر می كند و برخی از آنها عبارتند از: ابوداود

در سنن، ترمذی در جامع، نسائی در سنن، احمد در مسند، ابوبكر بن شیبه در المصنف، حافظ ابونعیم در حلیة الاولیا و در كتاب المهدی، طبرانی در المعجم الكبیر و در المعجم الاوسط ابن عساكر در تاریخ خود، ابویعلی موصلی در مسند، ابن جریر در تهذیب الاثار، بیهقی در دلائل النبوة، ابن سعد در الطبقات الكبری و...

در اینجا می خواهیم از احمد امین و كسانی كه از او تبعیت كرده اند بپرسیم: آیا افرادی همانند این ائمه كه از محدثان و راویان معتبر هستند و امت، ایشان را قبول دارد و در نقل اخبار صحیح به ایشان اعتماد است امت و علمای بزرگ و محققان و صاحبان صحاح و مسانید، تا این حد به اسطوره اهمیت دهند؟!

این گستاخی كه با ساده ترین قواعد ذوقی، منطقی، علمی و اخلاقی در تضاد است برای چیست ؟

آیا این وسوسه گری ها نشان از هوسرانی ندارد و یا راه افتادن دنبال تحریكات وهابیان، نیست ؟

علمای پیشین و حاضر همگی تواتر احادیث مهدی را اثبات كرده اند تا راه را برای شك آوران و توجیه گران ببندند؛ مانند: شوكانی (م 1250 ق.) در رساله اش به نام التوضیح فی تواتر ما جاء فی المهدی و الدجال و المسیح و برزنجی (م 1103 ق.) در كتاب الاشاعة لاشراط الساعة.

شیخ عبدالمحسن عباد نیز در پژوهش خود در مجله الجامعة الاسلامیة افراد دیگری را ذكر می كند از جمله:

حافظ آبری سجزی (م 363 ق.)، شیخ محمد سفارینی (م 1188 ق.) در كتاب خود لوامع الانوارالبهیة و شیخ صدیق حسن قنوچی (م 1307 ق.).

و از متأخران كه تواتر احادیث مهدی را نقل كرده اند،

شیخ محمدبن جعفر كتانی (م 1345 ق.) است در كتاب نظم المتناثر من الحدیث المتواتر.

علما افزون بر نقل روایات، به ادعاهای مخالفان پرداخته و به اشكالات و خدشه های ایشان نسبت به روایات، جواب های محكم و متین داده اند. باید گفت مهمترین پژوهشهای جدید عبارتند از:

الف) پژوهشی از عبدالمحسن عباد - استاد دانشگاه و از علمای اهل سنت - این اثر كه البته اشتباهاتی نیز دارد مباحث زیر را مطرح كرده است:

1. به صورت گسترده نام صحابه ای كه احادیث حضرت مهدی را از رسول اكرم، صلی اللّه علیه و آله، نقل كرده اند، گرد آورده و بیست و شش تن را نام می برد.

2. اسامی ائمه ای كه احادیث مهدی را گرد آورده اند برشمرده و سی وهشت تن را ذكر می كند.

3. نام علمایی كه تألیفی جداگانه درباره مهدی دارند آورده و ده تن را نام برده است.

4. نام برخی از علما كه تواتر احادیث مهدی را نقل كرده اند، آورده است.

5. روایاتی را كه اندك رابطه ای با مهدی دارد و در صحیح بخاری و صحیح مسلم آمده است ذكر می كند.

6. برخی احادیث را كه در غیر صحیحین از سنن و مسانید آمده است، می آورد.

7. نام علمایی را می برد كه به احادیث مهدی استدلال كرده و به مفاد آن پای بند بوده اند.

سپس به جنگ منكران احادیث مهدی و كسانی كه درباره آن حضرت شك می ورزند همانند ابن خلدون می رود و اشكالات زیادی به او می گیرد و ثابت می كند كه وی آشنایی با این مسائل نداشته است.

همچنین از استاد محقق احمد شاكر كه مسند

احمدبن حنبل را بررسی كرده و احادیثش را تبیین كرده است، نقل می كند كه گفته است:

ابن خلدون مساءله ای را پی گیری كرده كه درباره آن نبوده است و در فصلی كه درباره مهدی گشوده مرتكب اشتباهات فاحشی شده است....

در نهایت (این محقق) بدین جا رسیده كه مهدی حقیقتی است ثابت و غیرقابل شك.

ب) تحقیق دوم از پژوهشگر و محقق، ثامر العمیدی است، ایشان روشی را كه علمای بزرگ در این مسیر پیموده اند، به كار برده است و به صورت كامل و گسترده مساءله را تحقیق كرده است.

این پژوهشگر فاضل، توانسته است مطالب را دسته بندی كند و همه مسائل را بخوبی بررسی و سپس توضیح دهد، و آنها را به صورت روش علمی صحیح درآورد.

این پژوهش، صفحات 171 تا 611 جلد اول كتاب ارزشمند دفاع عن الكافی را در بر می گیرد. این كتاب از انتشارات مركز الغدیر للدراسات الاسلامیة در سال 1995 م. است.

از مهمترین چیزهایی كه با روش علمی بدان پرداخته است چنین است:

1. بررسی نظریه اعتقاد به مهدی؛

2. رد سخنان ابن خلدون در تضعیف روایات مهدی، علیه السلام؛

3. نقل بیش از پنجاه وهشت مورد گواهی نسبت به صحت احادیث مهدی، علیه السلام، یا تواتر آن؛

4. ذكر منكران ولادت مهدی، علیه السلام؛

5. ذكر ادله فراوان و محكم و اعترفات از طرف اهل سنت از ابتدای قرن چهارم هجری تا حال نسبت به ولادت حضرت مهدی، علیه السلام، و وجود شریفش؛

6. و در آخر بحث جالب او درباره دروغ سرداب و دیگر دروغها.

این دو كار پژوهشی نمونه های جدیدی هستند از تحقیقاتی كه به روش گذشتگان عمل كرده اند و

گرنه در این مورد، دهها تحقیق از دانشمندان برجسته وجود دارد كه در این زمینه بسیار خوب كار كرده اند.

گفتار اول:...

متاسفانه در متنی که در دسترس ما بود این فصل موجود نبود...

گفتار دوم: اعجاز و عمر طولانی

دانستیم كه عمر طولانی از نظر علم، ممكن است. حال اگر فرض كنیم از نظر علم امكان نداشته باشد و قانون پیری و شكستگی قانونی حتمی باشد كه بشریت هرگز نتواند آن را تغییر دهد، در این صورت چه می شود؟

باید گفت: در این صورت طول عمر افرادی چون نوح و مهدی كه قرنها بر خلاف قوانین طبیعی كه در علم جدید به اثبات رسیده است زنده مانده اند از موارد اعجاز محسوب می گردد.

معجزه، در مقطع خاصی قانون طبیعت را از كار می اندازد تا زندگی شخصی را كه رسالت به وجود او بستگی دارد حفظ كند.

معجزه طول عمر از نظر یك مسلمان كه عقیده خود را از قرآن و سنت برگرفته است دور از انتظار و منحصر به فرد نیست.مثلا قانون طبیعت این است كه جسمی كه حرارت بیشتری دارد در جسمی كه حرارت كمتری دارد اثر می گذارد تا جایی كه هر دو یكسان شوند و قاطعیت این قانون از قانون پیری هم بیشتر است؛ در حالی كه می دانیم این قانون برای حفظ زندگی حضرت ابراهیم، علیه السلام، از تأثیر افتاد زیرا تنها راه برای نگهداری او بود؛ وقتی آن حضرت به آتش در افتاد وحی آمد:

یا نار كونی بردا و سلاما

ای آتش بر ابراهیم خنك و سلامت باش!.

و ابراهیم سالم بدون هیچ گزندی از آتش بیرون آمد!

و همچنین است دیگر قوانین طبیعی كه برای شماری از پیامبران و حجتهای الهی در روی زمین از كار افتاد؛ دریا برای موسی شكافته شد؛ رومیان تصور كردند عیسی را دستگیر كرده

اند در حالی كه اشتباه می كردند؛ پیامبر اسلام، صلی اللّه علیه و آله، در حالی كه گروه زیادی از قریش خانه اش را در محاصره داشتند و ساعتها در كمین او بودند، از خانه بیرون آمد و از میان آنان گذشت در حالی كه خداوند وی را از دید آنان پنهان داشت.

در همه این نمونه ها قانون طبیعت برای حمایت و حفاظت یك شخص از كار می افتد؛ زیرا حكمت الهی اقتضای زنده ماندن او را داشته است و قانون پیری هم می تواند در زمره یكی از این نمونه ها باشد.

شاید بتوان از آنچه تا به حال اتفاق افتاده یك نتیجه كلی به دست آورد و آن اینكه: هر وقت حفظ جان حجتی الهی در روی زمین نیاز به تعطیل قانونی طبیعی داشته باشد و هر گاه ادامه زندگی آن شخصیت برای انجام یك طرح مهم، ضروری باشد در این هنگام لطف الهی باعث می شود كه آن قانون طبیعی موقتا از كار بیفتد ولی وقتی شخصیتی وظیفه الهی خود را به انجام رساند، مطابق قوانین طبیعی می میرد و یا به شهادت می رسد.

در اینجا هم، ما با یك سؤال روبرو می شویم و آن اینكه چگونه ممكن است یك قانون از كار بیفتد؟ (94) چگونه می شود پیوند حتمی و ضروری میان پدیده ها گسسته شود؟ آیا این با علم تناقض ندارد؟ علمی كه قوانین طبیعی را كشف و بر اساس آزمایش و استقرای منطقی، پیوندهای ضروری آن را شناسایی كرده است.

در جواب باید گفت كه خود علم با عقب نشینی از اندیشه ضروری بودن قوانین طبیعی به این پرسش،

پاسخ داده است.

توضیح اینكه، علم بر اساس آزمایش و مشاهدات، قوانین طبیعی را كشف می كند؛ هر گاه پدیده ای طبیعی همیشه دنبال پدیده ای بیاید از این پیوستگی به یك قانون كلی پی می بریم و آن اینكه هر جا آن پدیده اولی پیدا شد دنبالش پدیده دومی می آید. ولی علم نمی گوید بایستی میان آن دو پدیده، یك وابستگی ذاتی حتمی وجود داشته باشد كه از ژرفای آنها سرچشمه گرفته است؛ زیرا حتمیت و ضرورت، یك حالت غیبی است كه وسایل آزمایشگاهی و علمی نمی تواند آن را اثبات كند. از این رو منطق علم جدید تأكید می كند كه قانون طبیعی - آنگونه كه علم تعریف می كند - سخن از ارتباط و علاقه حتمی ندارد بلكه سخن از مقارنه دائمی میان دو پدیده دارد. پس اگر معجزه آمد و این دو پدیده طبیعی را از هم جدا كرد چنین چیزی هرگز گسستن یك رابطه ضروری و حتمی نیست.

حقیقت این است كه معجزه به معنی دینی كلمه در پرتو منطق علم جدید بیش از آنچه نقطه نظر علم قدیم بود، قابل فهم شده است، زیرا دیدگاه گذشتگان این بود كه هر پدیده ای اگر با پدیده دیگر مقارنه داشت، رابطه آن دو ناگسستنی است و معنایش این بود كه محال است یكی از دیگری جدا شود. ولی در منطق علم روز این رابطه به قانون مقارنه یا قانون تتابع شایع تعبیر می شود. بدون اینكه رابطه غیبی و حتمی میان آن دو لازم شمرده شود.

با این دید معجزه یك حالت استثنایی برای این عموم می گردد بدون اینكه با یك ضرورت،

اصطكاك پیدا كند یا منجر به یك امر محال و نشدنی گردد.

و ما بنابر آنچه به عنوان اساس استقراء در منطق پذیرفته ایم با نظر علم جدید موافقیم و می گوییم: استقراء دلیلی بر رابطه ضروری میان دو پدیده اقامه نمی كند بلكه تنها دلالت بر وجود یك تفسیر مشترك در تقارن دائمی و تعاقب دائمی میان دو پدیده دارد و همانطور كه می شود این تفسیر مشترك را بر اساس حكمتی فرض كرد كه باعث شده نظم آفرین جهان، رابطه مستمری میان پدیده های خاصی برقرار كرده باشد. و همین حكمت احیانا ممكن است خود، دعوت به استثنا كند كه در این صورت معجزه رخ می دهد.

گفتار سوم: اصرار بر رهبری این شخص كه نتیجه اش تعطیلی قوانین طبیعی است، چرا؟

در اینجا به طرح پرسش دوم می پردازیم كه می گوید: علت اینهمه اصرار از جانب خداوند متعال نسبت به این شخص خاص چیست كه برای طولانی كردن عمر او قوانین طبیعی از كار بیفتد؟ چرا رهبری آینده به كسی واگذار نمی شود كه مولود آینده باشد و اتفاقات و پیشامدهای مهم روز موعود، او را بسازد و سپس به میدان آمده و نقش خود را ایفا كند؟ به عبارت دیگر فایده این غیبت طولانی چیست ؟

بسیاری از كسانی كه این را می پرسند نمی خواهند یك جواب تعبدی بشنوند. البته ما معتقدیم كه دوازده امام یك مجموعه منحصر به فرد است كه تعویض هیچ یك از مهره های آن به هیچ وجه امكان ندارد ولی این افراد می خواهند برای این دیدگاه یك توجیه جامعه شناختی بر اساس حقایق محسوس داشته باشند كه خود آن انقلاب بزرگ و فراورده های شدنی آن را تبیین كند.

بر این

اساس موقتا از معتقدات خود نسبت به امامان معصوم چشم می پوشیم و این پرسش را مطرح می كنیم كه: آیا ما می توانیم نسبت به تغییر مورد نظر از طریق بررسی سنتهای اجتماعی و تجربیات زندگی، چنین نتیجه بگیریم كه یكی از عوامل پیروزی و موفقیت رهبر منتظر، همین عمر طولانی است ؟ جواب ما مثبت است به چند دلیل، از جمله اینكه: ایجاد یك دگرگونی بنیادین می طلبد كه رهبری آن در دست انسانی فوق العاده از نظر روحی باشد؛ با شناختی كامل از تواناییها و برتریهای مكتب خود و آگاهی ژرف از ضعف نظام هایی كه بایستی منهدم كند و تمدنی نو بر ویرانه آن بسازد.

به هر مقدار كه جان و دل رهبر نظم نوین جهانی از ابتذال و پوچی تمدنی كه به جنگش برخاسته، آگاه باشد و بداند كه آن تمدن تنها یك نقطه كوچك نسبت به خط طولانی تمدن انسانی است، به همان مقدار از نظر روحی قدرت بیشتری برای رو در رویی و پایداری می یابد و آنقدر می جنگد تا پیروزی را به دست آورد.

روشن است كه مقدار لازم این روان شناختی با حجم دگرگونی مورد نظر و با تمدنی كه باید واژگون شود، تناسب دارد. این درگیریها هر چه با نظامهای بزرگتر و تمدنهای كهن تر باشد، شناخت فراگیر تری را می طلبد.

و چون در روز موعود مقرر است كه جهان پر از ظلم و ستم با همه زرق و برق و جلوه های رنگارنگش زیر و زبر شود، طبیعی است كه باید دنبال شخصی بود كه یك تنه از همه جهان فراتر بوده؛ و مولود تمدنی

نباشد كه می خواهد آن را دگرگون و كاخ عدل را بر ویرانه آن بسازد؛ زیرا كسی كه در سایه یك تمدن كهن و ریشه دار كه همه جهان تحت تأثیر سیطره ارزشی آن است بزرگ شود در مقابل آن تمدن احساس كوچكی می كند، دلیل آن هم این است كه آن فرد از وقتی كه چشم به جهان می گشاید و از هنگامی كه پرورش می یابد تا زمانی كه بزرگ می شود همواره حاكمیت آن تمدن را می بیند و به هر جا نگاه می اندازد جز جلوه های رنگارنگ آن را نمی بیند.

و بالعكس كسی كه با تاریخ زندگی كرده و پیش از آنكه این تمدن شكل بگیرد حضور داشته و همه تمدنهای بزرگ و فروپاشی آنان را یكی پس از دیگری با چشمان خود دیده باشد، نه اینكه فقط تاریخ را خوانده باشد؛ تمدنی را دیده است كه بایستی آخرین پرده از داستان زندگی انسان قبل روز موعود را به نمایش بگذارد. در واقع چنین كسی این تمدن را پیش از پیدایش و قبل از جوانه زدن دیده و سپس شاهد پیدایش و ظهور و بروز آن بوده، تا اینكه به مرحله رشد رسیده و بالاخره زمانی كه كاملا شكوفا گشته و بتدریج بر همه مقدرات جهان سیطره پیدا كرده است.

در حقیقت شخصی كه همه این مراحل را با زیركی و آگاهی كامل پشت سر گذاشته به این غول وحشتناك - كه در صدد از پای درآوردن آن است - از آن زاویه تاریخی كه با چشمان خود دیده است می نگرد، نه اینكه فقط به كتابهای تاریخی مراجعه كرده

و یا به عنوان یك سرنوشت محتوم آن را پذیرفته باشد. چنین شخصی قطعا دیدگاهش همانند دیدگاه روسو نخواهد بود كه درباره او می گویند: حتی تصور این كه فرانسه روزی بدون شاه باشد او را دچار ترس و وحشت می كرد. با این كه او در جهان اندیشه و فلسفه از بزرگترین مبلغان و داعیان دگرگونی سیاست حاكم بود. و این بدان علت بود كه روسو در فضای پادشاهی پرورش یافته بود و در طول زندگی در جو پادشاهی تنفس می كرد.

ولی شخصی كه در همه تاریخ حضور داشته، خود دارای ابهت تاریخ و قدرت تاریخ است و كاملا می داند كه آنچه اینك حاكمیت دارد، گوشه ای از تاریخ و قدرت تاریخ است كه با زمینه های خاصی به وجود آمده است و با گذشت زمان و زمینه های جدید از میان خواهد رفت و چیزی از آن باقی نخواهد ماند؛ چنان كه در گذشته نزدیك یا دور اصلا وجود نداشت. وانگهی عمر تمدنها هر چند طول بكشد نسبت به عمر طولانی تاریخ چند روزی بیش نیست.

اجازه بدهید سؤ الی بكنم، آیا سوره كهف و سرگذشت جوانانی را كه به خدای خود ایمان آوردند و خداوند بر هدایتشان افزود خوانده اید؟

جوانانی كه با نظامی بت پرست و خودكامه مواجه بودند كه صدای توحید را در گلو خفه می كرد و نمی گذاشت در صف متحد شرك، خللی وارد آید. جوانانی كه نفس در سینه آنان تنگ شد و ناامیدی بدیشان روی آورد و همه درها را به روی خود بسته یافتند؛ وقتی چنین دیدند به غاری پناه بردند و از خداوند برای مشكل

خود چاره خواستند. برای این جوانان بسیار سنگین بود كه باطل حاكم باشد و حق محكوم، و ستمگران هر كسی را كه قلبش برای حق می تپید، نابود سازند.

آیا می دانید خداوند با ایشان چه كرد؟ خداوند آنان را سیصد و نه سال در آن غار خواب كرد و سپس از خواب برانگیخت و به صحنه زندگی بازگرداند در حالی كه آن نظام بیدادگر سقوط كرده و به زباله دان تاریخ سپرده شده بود و دیگر هیچ قدرتی نداشت.

چرا خداوند چنین كرد؟ برای این كه آن جوانان برومند، فروپاشی حكومت باطل را با چشم خود ببیند. همان حكومتی كه سیطره و وجودش برای آنان بسیار بزرگ و مهم می نمود. اینك با چشمان خود پایان كار آن نابكاران را می دیدند تا در نظرشان قدرت و تواناییهای ستمكاران تاریخ، كوچك و حقیر جلوه كند.

اگر اصحاب كهف به خاطر آن اتفاق نادر كه در سیصد سال به زندگی شان افزود، توانستند بروشنی همه چیز را ببینند و روحیه ای برتر یابند پس برای آن امام منتظر، در تمام عمر طولانی اش چنین اتفاقی حاصل بوده است و به او امكان می داده كه حركت این انسان سترگ را از آغاز تا كنون ببیند.

گذشته از این، تجربه ای كه از همراهی با تمدنها حاصل می شود و حضور شخصی در حركت ها و دگرگونیهای تاریخی اثر شگرفی در آمادگی فكری و كارایی رهبر برای روز موعود دارد و باعث می شود همه رفتارهای كاربردی دیگران را با تمام نقطه های قوت و ضعف و خطا و صواب بشناسد و با كمال آگاهی و شناخت نسبت به

عوامل و اسباب و جهت گیریهای تاریخی، دست به اصلاح جامعه بزند.

البته این انقلاب بزرگی كه اجرای آن بر دوش امام منتظر گذاشته شده بر پایه و بنیاد اسلام است و طبیعی است كه رهبری آن بایستی به مصادر و منابع نخستین اسلام كاملا نزدیك باشد و شخصیت او به طور كامل و مستقل شكل گرفته و از تأثیرات تمدنی كه می خواهد با آن بجنگد به دور باشد.

اما كسی كه در دامن آن تمدن به دنیا آمده، پرورش یافته و افكارش در چارچوب آن رشد كرده است، قطعا نمی تواند به دور از رسوبات و نوع تفكر آن تمدن باشد، اگر چه خود جریان دگرگون سازی آن تمدن را رهبری كند.

پس برای این كه تأثیر ناپذیری چنین رهبری از آن تمدن، تضمین گردد، لازم است شخصیت او در آن مرحله تمدنی پیشین كه از نظر روح كلی و مبداء پیدایش به آن تمدن كه قرار است در روز موعود به رهبری او تحقق یابد، نزدیكتر است، به گونه ای كامل شكل گرفته باشد.

گفتار چهارم: شایستگیهای رهبر منتظر چگونه به كمال رسید؟

اینك به پرسش سوم می رسیم كه می گوید: شایستگیهای آن رهبر منتظر چگونه به كمال رسید (و آماده رهبری شد)، با اینكه او و پدرش، امام عسكری، علیه السلام، را بیشتر از پنج سال همراهی نكرد و می دانیم كه پنج سالگی دوران طفولیت است و هرگز برای رشد شخصیتی یك رهبر كافی نیست؛ پس چه زمینه هایی در تكامل وی، نقش داشته است ؟

جواب این است كه: آن حضرت پس از رحلت پدر، جانشین وی در امامت و رهبری شد و این بدان معنا است كه ایشان همه ویژگیهای

فكری و روحی یك امام را در همان اوان كودكی دارا بوده است.

امامت زودرس هم رخدادی سابقه دار است؛ چند تن از پدران آن حضرت نیز چنین بوده اند، مانند امام محمدبن علی جواد، علیه السلام، كه در سن هشت سالگی و امام علی بن محمدهادی، علیه السلام، كه در نه سالگی به امامت رسیدند.

ولی این پدیده در حضرت مهدی، علیه السلام، به اوج خود می رسد و می بینیم كه در پنج سالگی به امامت رسیده است. دلیل اینكه ما این پدیده را یك واقعیت تاریخی می نامیم این است كه این امر در رابطه با برخی از پدران آن حضرت، یك واقعیت ملموس و عینی بوده است، مسلمانان آن را درك كرده و با آن زندگی كرده اند و هیچ چیز برای اثبات یك واقعیت، بهتر از وقوع آن در میان یك جمعیت نیست.

توضیح این مساءله نیاز به بیان چند نكته دارد:

الف) امامت یك پایگاه سلطنتی نبود كه با وراثت از پدر به پسر برسد و نظام حاكم از آن پشتیبانی كند؛ همانند خلافت فاطمیان و عباسیان؛ بلكه امام از راه نفوذ فكری و اثر معنوی در میان نهادهای مردمی، حمایت گسترده ایشان را به دست می آورد به گونه ای كه مردم كسی را جز امام، لایق رهبری اسلام نمی دانستند.

ب) این نهاد مردمی از همان صدر اسلام، تشكیل شده بود ولی در عهد امام باقر و امام صادق، علیهماالسلام، بیشتر شكوفا و گسترده گشت. مدرسه ای كه این دو امام درون پایگاهها تشكیل دادند، موج فكری وسیعی را در جهان

اسلام ایجاد كرد. صدها فقیه، متكلم، مفسر و دیگر دانشمندان اسلام شناس

و انسان شناس در این مدرسه مشغول بودند به گونه ای كه یكی از راویان آن زمان (حسن بن علی وشاء) می گوید:

روزی من وارد مسجد كوفه شدم و دیدم نهصد دانشمند در آنجا گرد آمده و همگی از امام صادق، علیه السلام، روایت می كنند!.

ج) از نظر این مدرسه و نهادهای مردمی وابسته به آن، شرایط صلاحیت برای امامت بسیار سخت بود؛ زیرا معتقد بودند كسی لیاقت رهبری دارد كه از همه علمای معاصر عالم تر و داناتر باشدو گرنه او امام نخواهد بود.

د) در راه این عقیده، بسیاری از مردم جان خویش را فدا كردند و قربانیهای فراوان دادند. خلفای آن زمان این مكتب را - لااقل از نظر فكری - دشمن خویش می دانستند و در طول تاریخ، به آزار و اذیت، زندان، شكنجه و قتل آنان پرداختند و صدها تن در سیاهچالها با مرگ روبرو شدند. این قرائن و شواهد نشان می دهد كه عقیده استوار بسیار گران تمام می شد در حالی كه آنان هیچ محركی جز عقیده استوار و نیت پاك نداشتند.

ه) امامانی كه این توده های مردمی، رهبری شان را گردن نهاده بودند هرگز از مردم جدا نبودند و همچون شاهان در كاخهای بلند، پنهان نمی شدند بلكه همیشه در كنار مردم و در میان مردم زندگی می كردند؛ مگر زمانی كه از طرف حاكمان، زندانی یا تبعید می گشتند.

این حقیقت را ما از ارتباط بسیاری از راویان و محدثان با آنان، از مكاتباتی كه با معاصران خود داشته اند، از دیدارها و مسافرت هایی كه داشته اند و بالاخره از نمایندگانی كه به اطراف و اكناف

جهان اسلام می فرستاده اند، برداشت می كنیم. شیعیان و پیروان به حضور آنان می رسیدند و برای انجام مناسك حج به مكه می رفتند و یا در مدینه منوره به زیارت امام خود می شتافتند.

همه اینها حكایت از ارتباط پیوسته میان امام و پیروانش از هر طبقه در سراسر جهان آن روز می كند.

و) دستگاه خلافت به ائمه، علیهم السلام، و رهبری معنوی و فكری ایشان به عنوان یك خطر بزرگ، می نگریست و بر این اساس همه تلاش خود را در راه نابودی این رهبری به كار می برد و از هیچ آزاری رویگردان نبود و برای حفظ موجودیت خویش، گاه سنگدلی و قساوت را به تمام معنا به نمایش می گذاشت. دستگیری، اسارت و تبعید امامان، علیهم السلام، همیشگی بود، با این كه این كارها اثر نامطلوبی در روحیه مسلمانان بویژه دوستداران ائمه می گذاشت و بسیار آزرده خاطر می گشتند.

حال اگر این شش نكته مهم تاریخی و واقعی را در نظر بگیریم، چنین نتیجه می دهد كه امامت خردسال، یك توهم نبوده بلكه واقعیت داشته است؛ زیرا امام خردسال كه پا به صحنه می گذارد و خود را رهبر فكری و معنوی مسلمانان معرفی می كند و توده وسیعی به رهبری و ولایت او گردن می نهند، مسلما بایستی از دانش و شناخت و جهان بینی، بهره فراوان داشته باشد و در فقه، تفسیر، كلام، و دیگر علوم، سرآمد روزگار خویش باشد و گرنه هرگز امكان ندارد از حمایتهای مردمی برخوردار گردد. با توجه به این كه امامان شیعه در موقعیتی بودند كه مردم می توانستند با آنان بجوشند و

هر كسی می توانست از زندگی شخصی و مقام علمی - فرهنگی آنان باخبر باشد.

آیا می شود كودكی، مدعی امامت باشد و با این نام، پرچم اسلام را در دست گیرد و در معرض دید و شنود توده های مردمی باشد، به او ایمان بیاورند و در راه ایمان، تاوان سنگینی بپردازند و زندگی و امنیت خود را فدا كنند؛ بدون آنكه حتی به خود زحمت دهند كه صلاحیت این كودك را برای امامت، بررسی كنند و یا شگفتی و اهمیت این مساءله، آنان را به فكر و كنكاش وا ندارد؟!

فرض می كنیم مردم برای كشف حقیقت حركت نكردند، آیا می شود روزها، ماهها و بلكه سالها بگذرد و علی رغم برخوردهای طبیعی و همیشگی میان امام و مردم، حقیقت آشكار نگردد؟! آیا باور كردنی است كه امام از نظر دانش و اندیشه یك كودك باشد و در این رابطه طولانی، حقیقت پنهان بماند؟!

یا اگر فرض كنیم برای طرفداران امامت، امكان كشف حقیقت نبود، چرا حكومت وقت، سكوت كرد؟ اگر می توانست چرا افشاگری نكرد؟ قطعا برای حكومت خیلی آسان بود، امام خردسالی را كه از نظر فكری و فرهنگی كودك است، رسوا سازد و براحتی می توانست واقعیت را برای پیروان او و دیگران آشكار كند و بی كفایتی او را برای رهبری به اثبات رساند.

اگر افشاگری نسبت به بی كفایتی فردی در سنین چهل - پنجاه سالگی كه با فرهنگ و آداب روز آشناست، مشكل باشد؛ هرگز، اعلان بی كفایتی یك كودك معمولی هرچند باهوش و زیرك باشد، مشكل نیست آن هم امامتی كه شیعه امامی به رسمیت می شناسد و شرطهای سختی

را برای آن لازم می داند. این كار بمراتب از روشهای خشن دیگر كه به نابودی بسیاری از مردم منجر می گشت، برای حكومت آسانتر بود.

تنها توجیه علت سكوت حكومتهای معاصر و عدم استفاده از این برگ برنده این است كه می دانسته اند امامت خردسال، پدیده ای واقعی بوده و ساختگی نیست.

حقیقت این است كه حكومتها تلاش می كردند این برگ را رو كنند ولی فورا متوجه می شدند كه نمی توانند و تاریخ برای ما از این تلاشها و شكست ها سخن گفته است.ولی هرگز در جایی نگفته است كه امام خردسال، متزلزل گشته و در تنگنا قرار گرفته و یا مردم اعتماد خود را نسبت به او از دست داده اند.

و این معنای همان حرف ماست كه امامت خردسال در زندگی امامان شیعه، رخدادی واقعی به حساب می آمده و هرگز یك فرضیه خشك و خالی نبوده است؛ و این پدیده ریشه در میراث آسمانی دارد، میراثی كه از كرانه های رسالت الهی سرچشمه می گیرد و برای مثال كافی است حضرت یحیی، علیه السلام، را نمونه بیاوریم؛ خداوند درباره او می فرماید:

یا یحیی خذ الكتاب بقوة و آتیناه الحكم صبیا.

ای یحیی! كتاب (خدا) را با قوت بگیر. و ما فرمان نبوت (و عقل كافی) در كودكی به او دادیم.

وقتی ثابت شد كه امامت و پیامبری برای خردسال یك رخداد واقعی بوده است، جای اعتراض در زمینه حضرت مهدی و جانشینی او از پدر باقی نمی ماند.

گفتار پنجم: چگونه بپذیریم كه (امام) مهدی وجود خارجی دارد؟

اكنون به پرسش چهارم می رسیم كه می گوید: فرض كنیم امام موعود ممكن باشد و عمر طولانی، امامت خردسال و غیبت مطلق را نیز

امكان پذیر بدانیم ولی این امكان در حدی نیست كه ثابت كند چنین شخصی در خارج، تحقق پیدا كرده است. پس، از چه راهی به وجود خارجی مهدی ایمان بیاوریم ؟ آیا چند روایت كه در لابه لای كتاب ها از پیامبر اكرم، صلی اللّه علیه و آله نقل شده كافی است كه ما را به وجود امام دوازدهم پایبند سازد؛ در حالی كه چنین پنداری از ساختار ذهنی انسان بسیار دور است. اصلا چگونه می شود اثبات كرد كه مهدی واقعا در تاریخ وجود داشته است ؟ شاید شرایط خاص روحی - روانی این باور را در ذهن مردم جا انداخته باشد؟

در جواب می گوییم: این اصل كه مهدی رهبر موعود و منجی عالم بشریت است به صورت عام در احادیث نبوی، به صورت خاص در روایات ائمه اهل بیت، علیهم السلام، آمده است. در این روایات مساءله به گونه ای مورد تأكید قرار گرفته كه به جای هیچ گونه شكی باقی نمی گذارد.

چهارصد حدیث فقط از طریق برادران اهل سنت. شمارش شده كه به ضمیمه روایات شیعه به بیش از شش هزار روایت می رسد؛ و چنین آماری بسیار بالاست. در مورد خیلی از مسائل بدیهی اسلام كه مسلمانان به آن معتقدند، این همه روایت وارد نشده است.

اما تجسم این اندیشه در وجود امام دوازدهم، علیه السلام، هم دلایل كافی دارد كه كاملا اقناع كننده است. این دلایل را می توان در دو دلیل یكی نقلی و دیگری علمی، خلاصه كرد:

دلیل نقلی، وجود امام موعود را اثبات می كند و دلیل علمی، ثابت می كند كه امام مهدی یك اسطوره و یك فرضیه

نیست، بلكه حقیقتی است كه وجود او در تاریخ لمس شده است.

دلیل نقلی

صدها روایت و حدیث از پیامبر اكرم، صلی اللّه علیه و آله، و ائمه اهل بیت، علیهم السلام، رسیده است كه می گوید مهدی موعود دارای این خصوصیات است: از اهل بیت است، از فرزندان فاطمه است، از نسل حسین و نهمین فرزند آن حضرت است. همچنین روایاتی وجود دارد كه می گوید جانشینان پیامبر، صلی اللّه علیه و آله، دوازده نفر می باشند.

این روایات، مهدی موعود را در شخص امام دوازدهم، منحصر و متعین می كند و با اینكه ائمه، علیهم السلام، برای حفظ آن حضرت از ترور و قتل سعی داشتند مساءله در سطح عمومی مطرح نشود، در عین حال روایات زیادی در این زمینه وارد شده است. البته زیادی روایت به تنهایی نمی تواند مقبولیت آن را برساند بلكه در اینجا قرینه و گواه خاصی وجود دارد كه دلیل بر صحت این روایات است.

در حدیث شریف نبوی، سخن از امامان، جانشینان، امیران و سخن از دوازده تن آمده است. متن احادیث مختلف است؛ در بعضی دوازده امام و در بعضی دوازده خلیفه و در بعضی دیگر دوازده امیر، ذكر شده است.

بعضی از مولفان، تعداد این احادیث را بیش از دویست و هفتاد، شمارش كرده اند كه همگی از كتابهای معتبر شیعه و سنی از قبیل: صحیح البخاری، صحیح مسلم، سنن ترمذی، سنن ابی داود، مسند احمد و المستدرك علی الصحیحین، حاكم نیشابوری نقل شده است.

مساءله ویژه و قرینه مهم این است كه بخاری كه از ناقلان این حدیث است خود از معاصران امام نهم و دهم و یازدهم بوده

است و این خیلی معنا دارد؛ زیرا نشان می دهد كه این روایت قبل از اینكه مفاد و مضمون آن در خارج، تحقق پیدا كند و قبل از اینكه اندیشه دوازده امامی وجود و ظهور یابد از زبان پیامبر به ثبت رسیده است و این می رساند كه نقل این حدیث، انعكاس یك پدیده خارجی نبوده است؛ چرا كه معمولا احادیث ساختگی، به توجیه جریانهای خارجی و وقوع یافته، می پردازد.

پس ما می توانیم با توجه به اینكه این حدیث قبل از تحقق كامل و پیدایش امامان دوازده گانه، ثبت شده است، تأكید می كنیم این حدیث، توجیه نمی كند بلكه حقیقتی است كه از زبان پیامبر اكرم، صلی اللّه علیه و آله، و كسی كه جز از زبان وحی سخن نمی گوید، بازگو شده است. ابتدا فرموده است: جانشینان من دوازده تن می باشند و سپس دوازده امام از علی، علیه السلام، تا امام مهدی، علیه السلام، آمده اند تا این حدیث شریف معنا و تفسیر واقعی خود را بازیابد.

دلیل علمی

دلیل علمی تجربه است، تجربه ای كه مدت زمان هفتاد سال گروهی از مردم با آن زندگی كردند؛ یعنی غیبت صغری كه بایستی مختصری درباره این غیبت، توضیح دهیم:

غیبت صغری مرحله اول امامت حضرت مهدی، علیه السلام، بوده است. از ابتدا چنین مقدر بوده كه آن حضرت پس از رسیدن به امامت می بایستی بلافاصله از دید عمومی پنهان شود و در ظاهر از آنچه در جامعه رخ می دهد فاصله بگیرد؛ اگر چه در واقع او از نزدیك همه وقایع را احساس و ادراك می كند. اما باید توجه داشت كه

اگر آن غیبت به یكباره رخ می داد ضربه سنگینی به پایگاههای مردمی و طرفداران امامت وارد می شد؛ زیرا مردم قبل از آن با امام خود ارتباط داشتند، در مشكلات به او رجوع می كردند و اگر ناگهان امام غایب می شد و امت احساس می كرد كه دیگر دسترسی به رهبر فكری و معنوی خود ندارد ممكن بود همه چیز از دست برود و آن جمع به تفرقه دچار شود.

بنابراین لازم بود كه برای این غیبت زمینه سازی شود تا مردم بتدریج با آن خو بگیرند و خود را بر اساس آن بسازند. با غیبت صغری در واقع این زمینه سازی صورت گرفت. در این زمان امام مهدی از دیده ها پنهان بود ولی ایشان از طریق نمایندگان، وكیلان و یاران مورد وثوق كه به منزله حلقه اتصال ایشان با مردم معتقد به طریق امامیه، بودند با شیعیان خود ارتباط داشتند. در این مدت، چهار تن از پاكترین و باتقواترین مؤمنان نیابت و جانشینی آن حضرت را بر عهده داشتند؛ بدین ترتیب:

1. عثمان بن سعید عمری

2. محمدبن عثمان بن سعید عمری

3. ابوالقاسم حسین بن روح

4. ابوالحسن علی بن محمد سمری

این چهار تن به ترتیب نیابت را بر عهده داشتند و هر یك وفات می كرد دیگری به دستور حضرت مهدی، علیه السلام، جانشین او می شد.

نایب با شیعیان رابطه داشت، پرسشها و مشكلاتشان را به امام می رساند و جوابها را گاه شفاهی و بسیاری از اوقات مكتوب به آنان باز می گرداند، و با این روابط غیرمستقیم توده هایی كه از دیدن امام محروم شده بودند آرامش می یافتند. آنها می دیدند

كه همه نامه ها و مكتوب هایی كه از حضرت مهدی، علیه السلام، به دستشان می رسد با یك اسلوب و با یك سبك است و در طول این هفتاد سال و نیابت این چهار تن، هیچ تغییری در آن دیده نشد.

سمری كه آخرین نایب بود از پایان غیبت صغری و شرع غیبت كبری خبر داد. در غیبت كبری دیگر فرد خاصی نیابت و وكالت از آن حضرت نداشت. در غیبت صغری زمینه آماده شده بود كه مردم با غیبت كبری خو بگیرند و به خود وحشت راه ندهند. از آن به بعد بود كه مردم وظیفه داشتند به وكیلان و نایبان عمومی آن حضرت روی آورند یعنی مجتهدان عادل و آگاه به امور دین و دنیا.

از آنچه گفته شد شما می توانید موضوع را ارزیابی كنید و بروشنی بفهمید كه حقیقتی بوده است خارجی، كه گروهی از مردم با آن زندگی كرده اند و سفیران آن حضرت در مدت هفتاد سال واسطه میان او و مردم بوده اند و هیچ كس در هیچ زمینه ای خطایی از آنان ندیده و نشنیده است.

شما را به خدا سوگند آیا تصور می كنید امكان داشته باشد یك دروغ هفتاد سال دوام بیاورد و چهار نفر با هماهنگی كامل و یك صدا، یك نقش را بازی كنند؟

آنان با رفتار صمیمانه خود چنان در مردم ایجاد اطمینان كرده بودند كه همه به گفتار و كردار آنان ایمان داشتند.

آیا می شود این چهار تن به گونه ای نقش بازی كنند كه هیچ كس به حقیقت پی نبرد در حالیكه این افراد هیچ رابطه خاصی با هم نداشته اند تا بگوییم

در این قضیه تبانی كرده بودند.

از قدیم گفته اند: طناب دروغ، كوتاه است. منطق نیز حكم می كند امكان ندارد یك دروغ بتواند بدین شكل دوام بیاورد و در تمام این مدت و با همه بده و بستانها و روابط مختلف موضوع كشف نگردد و همه به درستی آن ایمان داشته باشند.

بدینسان در می یابیم كه پدیده غیبت صغری می تواند به عنوان یك آزموده علمی، دلیل بر واقعیت خارجی یك موضوع باشد و آن وجود، زندگی و سپس غیبت حضرت مهدی، علیه السلام، است. آن حضرت پس از غیبت صغری، خود اعلام كرده است كه در پرده غیبت كبری خواهد رفت و از نظرها پنهان خواهد گشت و هیچ كس او را نخواهد دید.

گفتار ششم: چرا امام زمان تاكنون ظهور نكرده است ؟

وقتی آن حضرت خود را برای یك دگرگونی اجتماعی آماده ساخته چه چیز مانع وی شده است كه در دوره غیبت صغری یا سالهای پس از آن به میدان بیاید و غیبت خود را طولانی نسازد؛ با توجه به اینكه در آن زمان، زمینه و شرایط كارهای اجتماعی و اصلاحی بسیار آسان تر بوده است ؟

آن حضرت به واسطه رابطه مستقیمی كه بر اثر برنامه ریزی های خاص در زمان غیبت صغری با مردم داشت، این مكان را یافته بود كه یاران خود را گرد آورد و با قدرت، كار خود را شروع كند. قدرتهای حاكم آن زمان نیز به این مرتبه از توان و نیروی دهشتناك كه انسان امروزه بر اثر پیشرفت علم و صنعت به آن دست یافته است، نرسیده بود.

جواب این است كه هر كاری برای تغییر ساختار جامعه به وقوع پیوندد؛ موفقیت آن بستگی به

یك سلسله شرایط و زمینه های خارجی دارد و تا همه آن شرایط كاملا تحقق نیابد امكان رسیدن به هدف وجود ندارد.

البته آن تغییرات اجتماعی كه سرچشمه ای الهی دارد از نظر پیام، ربطی به عوامل خارجی ندارد؛ زیرا پیامی كه زیربنای این تغییرات است، الهی و آسمانی است و شرایط خارجی در آن مؤثر نیست ولی از جنبه اجرایی بیرونی متكی است و موفقیت و زمان انجام آن بستگی به آن دارد و درست به همین جهت بوده است كه آسمان در انتظار ماند تا پنج قرن از جاهلیت بگذرد و آن وقت آخرین پیام خود را به واسطه حضرت محمد، صلی اللّه علیه و آله، فرستاد؛ و با آنكه جهان در دوران فترت نیاز شدید به پیامبر داشت ولی به خاطر وابستگی اجرایی به شرایط خارجی در آن تاءخیر شد. این عوامل خارجی كه اجرای اصلاحات بدان نیاز دارد برخی عبارتست از فضای مورد نظر و برخی جزئیات است كه جنبش انقلابی در پیچ و خم های باریك آن را می طلبد.

برای نمونه، انقلابی كه لنین در روسیه با موفقیت رهبری كرد به عامل مهمی مانند جنگ جهانی اول و سست شدن پایه امپراتوری تزار وابسته بود كه در ایجاد فضای مناسب برای انقلاب سهم بسزایی داشت و عوامل جزئی و محدود دیگری نیز در آن مؤثر بود مانند اینكه لنین توانست به سلامت وارد روسیه شود و انقلاب را رهبری كند كه اگر هر حادثه ای باعث تاءخیر ورود او شده بود؛ احتمال داشت انقلاب نتواند به این سرعت حاكم شود.

آری، سنت تغییر ناپذیر الهی بر این است كه اجرا و ایجاد

تغییرات اصلاحی بستگی به عوامل خارجی، فضای مناسب و جو عمومی داشته باشد و به همین جهت بوده است كه اسلام پس از یك دوره طولانی و پس از چندین قرن، ظهور كرد.

پس با اینكه خدای بزرگ، توانایی دارد همه مشكلات و همه سختیها را برای پیام رسانی های آسمانی، هموار و بوسیله اعجاز فضای مناسب ایجاد كند، این روش را انتخاب نكرده است؛ زیرا امتحان و ابتلا و رنجی كه مایه تكامل انسان می شود در صورتی تحقق می یابد كه تحولات، طبیعی و مطابق با شرایط خارجی باشد. البته این مانع نیست كه خداوند در برخی جزئیات دخالت كند، جزئیاتی كه در اصل فضای مناسب مؤثر نیست ولی گاهی برای ایجاد تحرك لازم است؛ مانند كمك ها و توجهات غیبی كه خداوند در لحظه های حساس و بسیار دشوار به اولیای خود می كند چنانكه: آتش نمرود برای ابراهیم گلستان می شود و دست آن یهودی پیمان شكن كه شمشیر بر روی پیامبر كشید از حركت می افتد و یا تندباد شدیدی كه چادرهای كافران و مشركان را زمانی كه در جنگ خندق، مدینه را در محاصره داشتند از ریشه در می آورد و ترس و وحشت را در دلهای آنان می افكند.

ولی همه اینها از جزئیات فراتر نمی رود و در زمانی كه زمینه و شرایط برای اصلاحات عمومی كاملا آماده است كمكهای فوریتی، صورت طبیعی به خود می گیرد و با واقعیت های خارجی مطابقت می كند.

ما موقعیت امام زمان، علیه السلام، را با این دید بررسی می كنیم تا دریابیم كه انقلاب او از نظر اجرا همانند همه انقلابها به

زمینه های عینی و خارجی بستگی دارد و بایستی فضای مناسب موجود باشد. از اینرو طبیعی است كه منتظر آن شرایط باشیم و همه می دانند كه حضرت مهدی كارش محدود به یك منطقه و یك بخش از جهان است و بایستی همه بشریت را از تاریكی ستم به روشنایی عدل، رهنمون گردد. برای اجرای چنین تحول بزرگی تنها وجود رهبر صالح كافی نیست و گرنه در همان زمان پیامبر این شرط وجود داشت. پس این تحول بزرگ، فضای مناسب جهانی می طلبد كه همه زمینه های خارجی لازم برای انقلاب عمومی در آن وجود داشته باشد.

عامل اساسی در ایجاد این فضای مناسب و پذیرش پیام جدید عدالت از طرف مردم همانا احساس پوكی و پوچی است كه انسان متمدن آن روز خواهد كرد و منشاء این احساس، تجربه های مختلف بشری از تمدن است؛ كه جنبه های منفی آن پشت او را خم می كند و به آنجا می رسد كه می فهمد شدیدا نیاز به كمك دارد و از عمق جان، توجه خود را به عالم غیب یا منبعی مجهول، معطوف می دارد.

اما از نظر پیشرفتهای مادی می توانیم بگوییم در آینده شرایط برای رساندن پیام به جهانیان بهتر از گذشته است؛ زیرا بخش های مختلف دنیا به هم نزدیك می شوند، مردم می توانند با هم ارتباط برقرار كنند و وسایلی كه یك سازمان مركزی برای آگاه سازی ملتها از رسالت جدید بدان نیاز دارد، در دسترس می باشد.

اما آنچه در سؤال به آن اشاره شده كه هر چه بیشتر در ظهور آن حضرت تاءخیر بیفتد، ابزار و آلات جنگی پیشرفته تر

خواهد شد، درست است ولی این ابزار و آلات مادی برای كسانی كه روحیه خود را باخته اند و از درون پوسیده اند به چه كار می آید؟

چه بسا در طول تاریخ كه كاخ یك تمدن بزرگ با اولین تلنگر فرو ریخته است، چرا؟ برای اینكه چنین بنایی در واقع از قبل فرو ریخته بوده است و هیچگونه پشتوانه و تكیه گاهی نداشته است.

گفتار هفتم: آیا یك فرد می تواند سرنوشت بشریت را تغییر دهد؟

به دنبال سؤالات گذشته به سؤال دیگری می رسیم و آن اینكه یك شخص - هر قدر با عظمت باشد - آیا می تواند یك تنه این نقش بزرگ را ایفا كند؟ و آیا این شخصیت جز همان انسانی است كه عوامل و شرایط خارجی او را پرداخته تا پیش درآمدی برای محقق ساختن حركت طبق همان شرایط باشد؟

منشاء و خواستگاه این پرسش مربوط به دیدگاه خاصی است كه تاریخ را این چنین تفسیر می كند كه: انسان در حركت تاریخ عامل ثانوی و فرعی است؛ و عامل اصلی، نیروهای مادی و خارجی هستند كه انسان را احاطه كرده اند! در نتیجه یك فرد در بهترین حالات مفسر جهت گیری آن عامل اصلی است و چیزی جز این نیست.

در حالی كه ما در دیگر كتابهای خود بخوبی روشن ساخته ایم كه اساس تاریخ بر دو محور قرار دارد یكی انسان و دیگری عوامل مادی كه انسان را احاطه كرده است؛ همانطور كه عوامل مادی و ابزار تولید و طبیعت در انسان اثر می گذارد، انسان نیز در اطراف خود و در دیگر عوامل خارجی اثر می گذارد و هیچ توجیهی وجود ندارد كه بگوییم حركت از ماده شروع و به

انسان ختم می گردد؛ مگر عكس آن را هم بپذیریم كه ممكن است حركت از انسان شروع و به ماده ختم گردد؛ زیرا انسان و ماده در طول زمان در یكدیگر اثر می گذارند.

با این حساب یك فرد می تواند در جریان تاریخ از یك طوطی برتر باشد؛ بویژه شخصی كه واسطه میان زمین و آسمان است و خود همانند یك نیرو برای حركت تاریخ عمل می كند و این چیزی است كه در تاریخ پیامبران به اثبات رسیده است بویژه در تاریخ پیامبر خاتم، صلی اللّه علیه و آله.

پیامبر اسلام حضرت محمد، صلی اللّه علیه و آله، به خاطر تحقق رسالت آسمانی اش خود زمام حركت تاریخ را در دست گرفت و یك خط طولانی فرهنگی و تربیتی ایجاد كرد كه هرگز عوامل مادی و خارجی نمی توانستند از عهده آن برآیند؛ - چنانكه این موضوع را در مقدمه دوم كتاب الفتاوی الواضحه توضیح داده ایم - و هر چه به وسیله پیامبر اكرم، صلی اللّه علیه و آله، امكان وقوع داشته باشد وسیله امام منتظر، علیه السلام، نیز ممكن است؛ امامی كه از اهل بیت است و رسول گرامی اسلام، صلی اللّه علیه و آله، از نقش بزرگ او سخن گفته و به وجود او بشارت داده است.

گفتار هشتم: در روز موعود به چه روشی تغییر صورت می گیرد؟

و بالاخره به آخرین سؤال می رسیم، می پرسند: روشی كه می شود تصور كرد چنین فردی بتواند پیروزی قطعی عدالت را به ارمغان آورد و كیان ظلم و ستم را براندازی، چیست ؟

پاسخ دقیق به این پرسش بستگی دارد به شناخت زمان و مرحله ای كه حضرت مهدی، علیه السلام، پا به میدان می

گذارد؛ اگر بشود دقیقا خصوصیات و اوضاع و احوال آن زمان را تشخیص داد؛ ممكن است در پرتو آن بتوان تصویری از چگونگی عملیات و حركت آن را ترسیم كرد ولی تا زمانی كه ما شناختی نسبت به آن زمان نداریم و چیزی از شرایط و واقعیت های خارجی آن نمی دانیم؛ نمی شود پاسخی علمی راجع به آنچه در آن روز اتفاق خواهد افتاد بیان كرد؛ گرچه می شود حدس و گمان هایی زد كه آن غالبا بر پایه ذهنیات است نه واقعیت های عینی و خارجی.

در اینجا یك تصور درست وجود دارد كه می شود آن را پذیرفت. این تصور بر پایه روایاتی است كه درباره این جریان وارد شده و نیز بر پایه تجربه هایی است كه از انقلابهای بزرگ تاریخ استفاده می شود.

تصور می شود كه ظهور حضرت مهدی، علیه السلام، به دنبال یك خلاء بزرگ كه نتیجه فساد و بحران تمدن است، واقع می شود. این خلاء راه پیشروی رسالت جدید را می گشاید و زمینه روحی پذیرش دعوت را آماده می سازد. این بحران روحی، حادثه ای اتفاقی نیست كه ناگهان در تاریخ تمدن انسانها پدید آید بلكه نتیجه طبیعی تناقضات تاریخ است، تاریخ منهای خدا؛ كه در نهایت هیچ راهی برای حل آن تناقضات پیدا نخواهد شد.

آنگاه است كه آتش روشن می شود؛ آتشی كه هیچ چیز باقی نمی گذارد و از هیچ چیز نمی گذرد.

در این لحظه است كه آن نور ظهور می كند تا آتش را خاموش و عدالت آسمانی را در گستره زمین برپا دارد.

والحمداللّه رب العالمین و الصلوة و السلام علی محمد و آله

الطاهرین.

نگارش این اوراق در روز سیزدهم جمادی الثانی سال 1379 ق. آغاز و در عصر روز هفدهم همان ماه خاتمه یافت.

توفیق از آن خداوند است

محمدباقر صدر - نجف اشرف

تحقیق این كتاب در ماه رجب المرجب سال 1416 ق. در شهر مقدس قم پایان یافت.

دكتر عبدالجباره شراره

درباره مركز

بسمه تعالی
جَاهِدُواْ بِأَمْوَالِكُمْ وَأَنفُسِكُمْ فِي سَبِيلِ اللّهِ ذَلِكُمْ خَيْرٌ لَّكُمْ إِن كُنتُمْ تَعْلَمُونَ
با اموال و جان های خود، در راه خدا جهاد نمایید، این برای شما بهتر است اگر بدانید.
(توبه : 41)
چند سالی است كه مركز تحقيقات رايانه‌ای قائمیه موفق به توليد نرم‌افزارهای تلفن همراه، كتاب‌خانه‌های ديجيتالی و عرضه آن به صورت رایگان شده است. اين مركز كاملا مردمی بوده و با هدايا و نذورات و موقوفات و تخصيص سهم مبارك امام عليه السلام پشتيباني مي‌شود. براي خدمت رسانی بيشتر شما هم می توانيد در هر كجا كه هستيد به جمع افراد خیرانديش مركز بپيونديد.
آیا می‌دانید هر پولی لایق خرج شدن در راه اهلبیت علیهم السلام نیست؟
و هر شخصی این توفیق را نخواهد داشت؟
به شما تبریک میگوییم.
شماره کارت :
6104-3388-0008-7732
شماره حساب بانک ملت :
9586839652
شماره حساب شبا :
IR390120020000009586839652
به نام : ( موسسه تحقیقات رایانه ای قائمیه)
مبالغ هدیه خود را واریز نمایید.
آدرس دفتر مرکزی:
اصفهان -خیابان عبدالرزاق - بازارچه حاج محمد جعفر آباده ای - کوچه شهید محمد حسن توکلی -پلاک 129/34- طبقه اول
وب سایت: www.ghbook.ir
ایمیل: Info@ghbook.ir
تلفن دفتر مرکزی: 03134490125
دفتر تهران: 88318722 ـ 021
بازرگانی و فروش: 09132000109
امور کاربران: 09132000109